گزارش کارگاه «بدنمندی و تعلیم و تربیت» (Embodiment and Education)

۲۱ شهریور ۱۴۰۱ | ۱۸:۳۵ کد : ۱۹۱۴۰ اخبار دانشکده
تعداد بازدید:۵۴۱

کارگاه بدنمندی و تعلیم و تربیت با ارائه دکتر اُلیور کاوفمن (Oliver Kauffmann)، دانشیار گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه آرهوس (Aarhus University) و دبیری دکتر سعید آزادمنش در تاریخ شنبه 5 شهریورماه 1401 به مدت 8 ساعت در دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبائی میزبان مخاطبانی فرهیخته بود. این کارگاه به همت گروه آموزش و پرورش و معاونت پژوهشی دانشکده روانشناسی و علوم­تربیتی و با حضور تعدادی از اساتید و دانشجویان به­صورت تعاملی برگزار گردید که گزارشی مختصر از أهم مباحث ارائه شده در این کارگاه تقدیم می‌گردد.

در سه دهه گذشته شاهد چرخشی در علوم شناختی، علوم اجتماعی و علوم انسانی به سمت درک فزاینده احساس و شناخت به عنوان فعالیت­های بدنمند بوده­ایم. تحقیقات مرتبط با بدنمندی بر درک ما از یادگیری در زمینه‌های متعددی مانند مهارت‌های ریاضی، ورزش و درک زبان و چندین رشته دیگر تأثیر گذاشته است. با این حال، تلاش‌ها برای تبدیل این بینش­ها به تئوری تربیتی، پراکنده، غیرسیستماتیک و اندک بوده‌اند. این درحالی است که می­توان مباحث مربوط به بدنمندی را در آثار فیلسوفان زیادی حتی دکارت دوگانه­گرا نیز پیگیری کرد. با این حال در این کارگاه بر آثار مایکل پولانی و جان دیویی در این باب تمرکز شد. با این توضیح که نخست دوگانه­انگاری دکارت بیان شد و به برخی از نقل­قول­ها در آثار وی پرداخته شد که نشان­دهنده اهمیت بدن در نزد دکارت است. در ادامه اندیشه جان دیویی مورد توجه قرار گرفت که با رد دوگانه­انگاری دکارتی به بدن به مثابه یک ارگانیسم یادگیرنده نظر دارد. در نهایت با تأکید بیشتری اندیشه­های مایکل پولانی ارائه شد؛ با این وصف که ابتدا دانش ضمنی (Tacit knowledge) و دانش صریح (Explicit knowledge) از نظر پولانی تعریف شد و دانش ضمنی به عنوان پیش­شرط و مقدمه دانش صریح مورد توجه قرار گرفت که بدنمند و حائز اهمیت است.

در ادامه دلایل متنوعی ارائه شد که چرا با وجود برنامه­های بدنمند، برنامه های آموزشی ذهنی هنوز هم چنین جذابیتی قوی دارند؛ برخی از محققان به تأثیر مستمر و پایدار سنت آموزشی ذهنی اشاره می کنند. دلیل دیگر تداوم رویکردهای شناختی به فرآیندهای یادگیری است. علاوه بر این، تمرکز قوی در سیاست‌های آموزشی بر شایستگی‌های صریح و نتایج یادگیری از طریق متغیرهای قابل اندازه‌گیری تأیید شده توسط OECD و نمونه‌برداری از برنامه ارزیابی بین‌المللی دانش‌آموزان (PISA) از جمله دلایلی است که می توان به آنها اشاره کرد.

در نهایت پس از نقد مفهوم یادگیری­زدگی یا احاله به یادگیری (Learnification) پیشنهاد شد که در تعلیم و تربیت هر دو قطب تدریس و یادگیری مورد توجه قرار گیرند. علاوه­ بر این به سبب اینکه مفهوم شایستگی به کسب مهارت دانش آموز وابسته است و مهارت نیز وابسته به بدن و دانش ضمنی است، برای کسب شایستگی باید بر دانش ضمنی و بدن تمرکز کرد. از آنجایی که دانش ضمنی و بدن یادگیرنده به صورت تعاملی در تعلیم و تربیت نقش ایفا می­کنند، لازم است تعلیم و تربیت بر تجارب زیسته و جهانِ زندگی دانش آموز که ضمنی و بدنمند است، استوار گردد تا بتوان تعلیم و تربیت مناسب­تری را رقم زد.


( ۲ )

نظر شما :